ساعت یک ربع به یازده شب
هنوز نرفته خانه یا هنوز نرسیده
زنگ می زنی تا صدای بوق ها را می شماری تا بوق دهم ، صدای بوق اشغال بلند می شود آن طرف خط کسی جوابگو نیست
اولین فکری که سراغم میاد خیلی جنایی – پلیسی
اولین حسی که بسراغت میاد دلشوره است
سریع یک اس ام اس : کجایی جواب میاید( بی تفاوتی و بی خیالی بی صدا از متن پیام فریاد می کشد) : بیرون
پس هنوز هستی ((آه از دست این نسل بی مسئولیت این متولدین دهه 60 تا بی نهایت))
دختر که بودم گاهی تا 11 بیرون بودم اما واقعا برای کار دو شیفت کار می کردم آنوقتها شجاعتم بیشتر بود اما با این حال داخل کوچه که می شدم تند تند می رفتم که روشنایی ناسور کوچه مرا نترساند
الان خیلی محافظه کار محتاط تر شدم
شاید بهتره بگویم ترسو
و البته که این ترس ما جنبه جنسیتی داره که به ما باور داده اند که ما با شرف و ناموش و غیرت رابطه ای مستقیم و خطی داریم.
اه لعنت بر این محدودیت های جنسیتی
که ما از صدمه دیدن و دزدیدن مالمان در خیابان نمی ترسیم
اما و صد البته بسیار سرد و گرم کشیده تر که شب در اینجا خود آبستن حوادث است
می دانم که خالی کردن شهرو کوچه و خیابانهاش از شهر اصلا خلاف این باور قدیمی که" دختر باید اذان نگفته خونه باشه " اصلا راه حل امن کردن فضا برای زنان که نیست بلکه زمینه را برای بروز ناهنجاریهای اجتماعی افزایش می دهد.
اما چه کنم که می دانم که همان سایه های شب هم دست پروده همین محدودیت های جامعه هستند که شب و خلوت را محلی مناسب برای رفتارهای بیمارگونه شان قرار داده اند و البته دست های پشت پرده ای که مایل با کاهش حضور فعال درجامعه است منع وکاهش ساعت شب کاری برای زنان و کاهش ساعات کار خود زمینه ساز خانه نشینی بیشتر برای زنان ودامن زدن بر نا امنی هاست.غافل از اینکه زنانه کردن فضاها از جهت حضور فیزیکی در عرصه مختلف خود می تواند یکی از عوامل افزایش دهنده امنیت ، آرامش و کاهش بسیاری از جرائم باشد.
بالا بردن ضریب امنیت جامعه و کاهش خطرات بروز ناهنجاریهای اجتماعی و بزهکاریها صرفا کاری پلیسی نیست بلکه بیشتر نیاز به فرهنگ سازی دارد
تا وضع براین منوال است از هر بار دیر آمدن یک دختر حتما خانواده ای حتما نگران خواهد شد
خوشم میاد از نوشته هات... خیلی خاصصصصصی!