ما به واقع نسل سوخته ایم
سوخته در اتش این و آن
در جایی زندگی می کنیم که سرنوشتش را پیش از تولدمان با یک آری جور دیگری رقم زده اند .
کمی قبل از تر از(( شعار فرزند کمتر زندگی بهتر))
آن زمان که فرزند بیشتر کوپن بیشتر
آن زمان که به شعر می خوانند
پسر پسر قند عسل
دختر دختر گل خاکستر
و تاریکی شبهای زناشویی بدون لذت عشق
فقط به طمع
طمع فرزند مذکر
شروع زندگی ما را یکی بعد از دیگری
بی وقفه رقم می زد
پدر مقصر بود یا مادر مهم نیست
مهم این است که ما به دنیا امدیم
اما زود سوختیم
در داغی جنگ های صلیبی خانوادگی
جنگهایی که پایانی نداشت
حتی بزرگتر از جنگ هشت ساله
و شبهایی که در زیرزمین خانه با صدای آژیر قرمز صبح می شد
آن وقتها شاید جنگ ایران و عراق را به جنگ های خانوادگی ترجیح می دادیم
ولی ان جنگ
دیر اما سرانجام پایان یافت و این جنگ همچنان ادامه دارد.
بزرگ شدیم
اما یادگار کودکی و نوجوانی خانه ی یک خوابه است که همه در لا به لای دست و پای هم با هم بزرگ می شدیم
بلاخره روزی گفتند فرزند کمتر زندگی بهتر
اما خیلی دیر
به قیمت قربانی شدن نسل بزرگی از فرزندان جنگ که زندگی را در صفهای طولانی تعاونی شهر و روستا از صبح تا به شب سر می کردند تا نوبت مادر راکه در تدارک نهار و شام کوچکترها بود حفظ کنند
و تو از اوقات فراقت تابستان چه می فهمیدی جز به زور مادر تند تند قران را از رو خواندن گرمای تابستان و انتظار بابا و یک بسته ۵ تایی الاسکا، تجربه اولین بافتن ها که هی سر می انداختی و چند رج می بافتی و دوباره می شکافتی تا جیز دیگری با همان ببافی
و حالا بعد از اینکه همه کودکی و نوجوانی در سالهای جنگ و سازندگی بعد از تباه شد....
ودانشگاه آغاز اصلاحات بود
لذت ناچشیده ها و آزادی و استقلال
و از آن روز متولد شدیم تا کس دیگری شویم نه تنها زن دیگری
و امروز دوباره می شنوم که می گویند :
فرزند بیشتر زندگی شیرین تر و فرزند بیاور و یک میلیون ببر .... چه کسی دوباره وسوسه خواهد شد
این یعنی دور باطل بازگشت به گذشته
ما که سوختیم
ولی کاش فرزندم نسوزد
خیلی قشنگ بود
واقعا... ما سوختیم:(
خیلی قشنگ بود....به منم سر بزنی خوشحال میشم..با تبدل لینک چطوری؟