زیر ذره بینی
باورت داده اند که تنها نمی توانی بدون یک مرد زندگی ممکن نیست،راه آینده نامعلوم ، سایه سری ،آقا بالا سری یا شاید خدا خواست یک همراهی و یک همسری
که بی همسری گناهی است نابخشودنی
ازدواج که نکنی مردان همسن و سالت نیکه پرانی می کنند
مردان بزرگتر دنبال یک فرصت هستند که رختخواب دیگری برای خودشان تدارک ببینند
و همجنسانت مواظب اینکه مبادا مردشان را اغفال کنی
قبل همه این شروع داستانهای تکراری
میکوشی که زندگیت را به دست بگیری و انتخاب کنی قبل از اینکه انتخاب شوی
پس خودت هم دست بکار میشی
قدم به دنیای مردانه می گذاری که شاید همسفری بیابی
اما غافل از آنکه لبخندهای زورکیشان صدای نفس نفسهای شهوانیشان را پنهان کرده است و در لذتی سرشار از کشف نیاز تو.
به یک شروع دعوتت می کند
تو در فکر این هستی که چطور بیشترش از اون بدونی و خواسته هایش چیست مبادا لغزشی همه چیز را برهم بریزد دیگر قد کوتاه ، سر بی مو ، تحصیلات پایین تر هیچ چیز را نمی بینی
او به این فکر می کند که چطور به تو نزدیک شود تماس و لمسی ، نوازشی
در زیر میز با مردانگیش ور می رود به وعده که اندکی صبر سحر نزدیک است
و آه که چقدر پستی است که نمی فهمی یا نمی خواهی بفهمی
لقمه ات را در کوچه های هرزگی بیابی نه در روزهای زندگی دختری که آینده اش را طلب می کند .
خوندم این پستتو
از یه طرف برخورد بهم از یه طرف راست می گی
ولی همونجوری که مرد بد وجود داره زن بدم هست
دنیا همینه کاریش نمی شه کرد
ولی خیلی سیاش کردی
به نظر من درسته واقعیت تلخه مخوب وجودداره ولی به تعدادانگشتای دست
خواست هایمان دیگران را به اسارت می کشد و ما نیز اسیر خواسته های خویشیم، ما اسیریم چون میخواهیم