چند روز پیش یک برنامه ای تو بی بی سی پخش میشد در باب کارگردان نامی عباس کیارستمی
حرفی زد که مرا به فکر انداخت
گفت زنها بدون مردها نمی توانند زندگی کنند به لحاظ روحی بدان وابسته اند ( جمله را نقل قول مستقیم نکردم چون عین عبارت را به یاد ندارم)
البته منظورش نیاز روانی زن به همسر بود و موضوع فیلم جدیدش (رونوشت برابر اصل)
به این فکر کردم که آیا ما بدون مردان واقعا نمی توانیم زندگی کنیم .شاید وقتی شرایط جامعه خودمان را می بینم بهش حق می دهم در ایران شاید مردان برای زنان با توجه به اینکه از اعتماد به نفس قوی برخوردار نبوده اند و بدلیل محرومیت ها ، به عنوان یک پشتوانه برای آینده محسوب می گردد انگار آینده شان بدون مردان رقم نمی خورد آنگار ازدواج نکردن یعنی یک کار نکرده ، یک راه نرفته
اما پس چرا خیلی وقتها زندگی فرزندان بعد از پدر به مدد گذشت مادر ادامه به سامان می یابد اما بعد از مرگ مادر در غالب موارد ازدواج پدر تنها را حفظ فرزندان وآشیان زندگیست
شاید بشه این جور نگاه کرد که در ایران فقط اضافه شدن نام یک مرد به شناسنامه همان اعتماد بنفسی است که زنان از پی آن هستند تا خود را نشان بدهند شاید همان فرصت پرواز و اوج گرفتن است البته اگه پا و همراه راهی باشد خوب که در غیر این صورت افتادن از چاله خانه پدری به چاهی بزرگتر است. چون خیلی از زنان بعد ازدوا ج بیشتر احساس تنهایی می کنند و راه را به تنهایی طی طریق می کنند و گاه از ادامه راه می مانند
اگر آمار ی و برسی صورت می گرفت به حتم معلوم می نمود بیشتر زنانی که به درجات بالای اجتماعی را کسب نموده اند و به اصطلاح سری توی سرها در آورده اند ( البته و صد البته در ایران) مجردند.
ازدواج کردن برای زنان در ایران یعنی دور باطل ، یعنی یک زندگی معمولی یعنی فرق زن خانه دار عامی دهه 50 با زن تحصیل کرده امروزی فقط در مرغوبیت جنس لوازم آرایشش ودیجیتال شدن لوام زندگی وکیفیت برتر پوشک بچه اش نسبت به کهنه های چند بار مصرف قدیم
نمی خواستم زن باشم
چون که از نگاه جنسیتی داشتن بیزارم
چون در جایی ندگی می کنم که زن بودن یعنی یک پای مفسده
یعنی اگر پای مردان بلغزد
اگر دل مردی بلرزد
زندگی خانو اده ای از هم بپاشد
اگر خون و خونریزی و جنگی به پاشود
.
.
.
همیشه پای یک زن در میان است
چقدر قدرت را به ما نسبت می دهند
پس چرا هنوز حدود قانون ، حقوق ، آزادی ، حق از زندگی و....
مردان تعیین می کنند
با تمام انچه غالبا مردها فارغ از آن هستند
با تمام وجدانم
با تمام وجودم
با تمام حس مسئولیت
گاهی خیلی بیشتر از حقوقم
گاهی بیشتر از همه همکارانی فکر می کنند کارهایشان را کرده و الکشان را اویخته اند
اما با عشق به اینکه شب سر راحت رو بالش خواب بی تشویشی بکنم
نه ترس از آخرتی داشته ام و نه توبیخ و تنبیه
فقط باور داشتم که اینجور باشم
حتی وقتی بعضی از همان بی دردان نصیحتم می کردند که بابا هر چه بیشتر کار کنی بیشتر ازت کار میکشند.
بابا بی تو هم چرخ این کار می گرده تونباشی هم کارا پیش میره
دلم می شکنه که فرقی برای کار و بیکاری در این نظام دولتی فاسد نیست
دلمان خوش است به اینکه روزی قدر ما را خواهند فهمید
جایی خوانده بودم که اشکال کار زنان این است که همیشه خیلی کار می کنند به امید اینکه بلاخره گذر زمان همه چیز را مشخص خواهد کرد و ارزش انها را نشان خواهد داد اما غافل از اینکه در همان دوره ای که او آنقدر سرش توی کارهایش و وظایفش غرق بود مردان هم رده به مدد ابزارهای پاچه خوارانه (!!!!!) به شدت در راه طی پله های پیشرفت انهم با پله برقی هستند .
اکنون هم به مدد اقدامات دولت خدمت گذار و مجلس اصول مدار قرار است تصویب شود که در طی تکریم خانواده ویک سری از این مزخرفات حضور زنان را از محیط های اداری و کاری کاهش داده وبعد هم دلسوزانه پست های بالاتر را با توجه به مسئولیت سنگین و حساسیت بالا ( و البته حقوق و امتیازات وخیلی چیزهای بالای دیگر) در کنترل بیشتر بگیرند
بعد ما از خودمان می پرسیم چرا ما رییس جمهور زن نداریم
آخه بابا تکریم خانواه .....آخه چرا اینقدر به جای ما فکر می کنید