زنی دیگر

یادداشتهای یک زن که هیچ وقت نمی خواست یک زن باشد

زنی دیگر

یادداشتهای یک زن که هیچ وقت نمی خواست یک زن باشد

عذرخواهی

گاهی باید معذرت خواست 

برای چیزهایی که می نویسم  اما حتی وقت ویرایشش را ندارند 

 برای متن ویرایش نشده وپر غلطی که می خوانید  

حرفهایم را در سایه شب 

 بعد از خواب آن  یک دانه فرزند  

با سرعت حرف زدنم تایپ می کنم 

همان جور که می گویم 

فرصتی برای تنظیم نیست 

حرف دل است دیگه  

شاید اگر ویرایش بشه دیگیه حرف دل نشه 

متشکر از کسانی که می خوانند و نظر می دهند. 

لذت دیدن نظرات مانند داشتن دوستانی پنهانی است که خالی از ظاهر فقط به حرف دل هم را می شناسند.

نسل سوخته

ما به واقع نسل سوخته ایم

سوخته در اتش این و آن

در جایی زندگی می کنیم که سرنوشتش را پیش از تولدمان با یک آری جور دیگری رقم زده اند .

کمی  قبل از تر از(( شعار فرزند کمتر  زندگی بهتر))

آن زمان که فرزند بیشتر کوپن بیشتر

آن زمان که به شعر می خوانند

 پسر پسر قند عسل

دختر دختر گل خاکستر

و تاریکی شبهای زناشویی بدون لذت عشق

فقط به طمع

طمع فرزند مذکر

شروع زندگی ما را یکی بعد از دیگری

بی وقفه رقم می زد

پدر مقصر بود یا مادر مهم نیست

مهم این است که ما به دنیا امدیم

اما زود سوختیم

در داغی جنگ های صلیبی  خانوادگی

جنگهایی که پایانی نداشت

حتی بزرگتر از جنگ هشت ساله

و شبهایی که در زیرزمین  خانه با صدای آژیر قرمز  صبح می شد

آن وقتها شاید جنگ ایران و عراق را به جنگ های خانوادگی  ترجیح می دادیم

ولی ان جنگ

دیر اما سرانجام پایان یافت و این جنگ همچنان ادامه دارد.

بزرگ شدیم

اما یادگار کودکی و نوجوانی خانه ی یک خوابه است که همه در لا به لای دست و پای هم با هم بزرگ می شدیم

بلاخره روزی گفتند فرزند کمتر زندگی بهتر

اما خیلی دیر

به قیمت  قربانی شدن نسل بزرگی از فرزندان جنگ که زندگی را در صفهای طولانی تعاونی شهر و روستا از صبح تا به شب سر می کردند تا نوبت مادر راکه در تدارک نهار و شام کوچکترها بود حفظ کنند

و تو از اوقات فراقت تابستان چه می فهمیدی جز به زور مادر تند تند قران را  از رو خواندن گرمای تابستان و انتظار بابا و یک بسته ۵ تایی الاسکا، تجربه اولین بافتن ها که هی سر می انداختی و چند رج می بافتی و دوباره می شکافتی تا جیز دیگری با همان ببافی

و حالا بعد از اینکه همه کودکی و نوجوانی در سالهای جنگ و سازندگی بعد از تباه شد....

ودانشگاه آغاز اصلاحات بود

لذت ناچشیده ها و آزادی و استقلال

و از آن روز متولد شدیم  تا  کس دیگری شویم نه تنها زن دیگری

 و امروز دوباره می شنوم که می گویند :

فرزند بیشتر زندگی شیرین تر و فرزند بیاور و یک میلیون ببر .... چه کسی دوباره وسوسه خواهد شد

این یعنی دور باطل   بازگشت به گذشته

ما که سوختیم

ولی کاش فرزندم نسوزد

 

دلشوره

ساعت یک ربع به یازده شب 

 هنوز نرفته خانه یا هنوز نرسیده 

 زنگ می زنی تا صدای بوق ها را می شماری تا بوق دهم ، صدای بوق اشغال بلند می شود آن طرف خط کسی جوابگو نیست 

اولین فکری که سراغم میاد خیلی جنایی – پلیسی 

 اولین حسی که بسراغت میاد دلشوره است 

 سریع یک اس ام اس : کجایی جواب میاید( بی تفاوتی و بی خیالی بی صدا از متن پیام فریاد می کشد) : بیرون  

پس هنوز هستی ((آه از دست این نسل بی مسئولیت این متولدین دهه 60 تا بی نهایت))  

دختر که بودم گاهی تا 11 بیرون بودم اما واقعا برای کار دو شیفت کار می کردم آنوقتها شجاعتم بیشتر بود اما با این حال داخل کوچه که می شدم تند تند می رفتم که روشنایی ناسور کوچه مرا نترساند 

 الان خیلی محافظه کار محتاط تر شدم  

شاید بهتره بگویم ترسو   

و البته که این ترس ما جنبه جنسیتی داره که به ما باور داده اند که ما با شرف و ناموش و غیرت رابطه ای مستقیم و خطی داریم. 

اه لعنت بر این محدودیت های جنسیتی  

که ما از صدمه دیدن و دزدیدن مالمان در خیابان نمی ترسیم 

اما و صد البته بسیار سرد و گرم کشیده تر که شب در اینجا خود آبستن حوادث است  

می دانم که خالی کردن شهرو کوچه و خیابانهاش از شهر اصلا خلاف این باور قدیمی که" دختر باید اذان نگفته خونه باشه " اصلا راه حل امن کردن فضا برای زنان که نیست بلکه زمینه را برای بروز ناهنجاریهای اجتماعی افزایش می دهد. 

 اما چه کنم که می دانم که همان سایه های شب هم دست پروده همین محدودیت های جامعه هستند که شب و خلوت را محلی مناسب برای رفتارهای بیمارگونه شان قرار داده اند و البته دست های پشت پرده ای که مایل با کاهش حضور فعال درجامعه است منع وکاهش ساعت شب کاری برای زنان و کاهش ساعات کار خود زمینه ساز خانه نشینی بیشتر برای زنان ودامن زدن بر نا امنی هاست.غافل از اینکه زنانه کردن فضاها از جهت حضور فیزیکی در عرصه مختلف خود می تواند یکی از عوامل افزایش دهنده امنیت ، آرامش و کاهش بسیاری از جرائم باشد. 

 بالا بردن ضریب امنیت جامعه و کاهش خطرات بروز ناهنجاریهای اجتماعی و بزهکاریها صرفا کاری پلیسی نیست بلکه بیشتر نیاز به فرهنگ سازی دارد 

 تا   وضع براین منوال است از هر بار دیر آمدن یک دختر حتما خانواده ای حتما نگران خواهد شد

کار کارشناسی

چند روزی بیشتر به پایان مرخصی زایمان باقی نمانده....

قبل از بچه دار شدن تصور می کردم که کارم خیلی مهمه و با به دنیا آوردن یک بچه خیلی چیزها را از دست می دهم

این احساس تا روز زایمان بامن بودم

بعد از زایمان آنقدر گرفتار بیمارستان وکارهای این تازه وارد به جهت مشکلاتش شده بودم که وقتی بعد از 2 هفته داشتم در حین رفتن به خانه از جلوی ادراه رد می شد باورم نمی شد که تا همین چند روز پیش من اینجا کار می کردم

و حالا بعد از حدود 6 ماه می خواهم به آنجا بر گردم

اما توی این مدت خیلی چیزها فهمیدم

اینکه ما خودمان فکر می کنیم که چقدر کارمان مهمه

                                  که چقدر حیاتی و با ارزشه

                                   که چقدر خدمت به خلق خداست

ولی توی این مدت وقتی از گوشه و کنار محدوده کارم رد می شدم و کارهایی که در نبود من طراحی شده بود می دیدم

خنده ام می گرفت که این همه تلاش برای پیاده کردن طرح های که فرهنگ مردم را ارتقا دهد ، مطابق تمام اصول و فنون و علم روز دنیا که چه عرض کنم مملکت خودمان باشد. اما می بینم در نبود ما فقط مهم این بوده که انجام شود کمیت جای کیفیت است . مهم نیست که تو چقدر در کا رت حساس و نکته بین باشی بدون تو هم طرحها اجرا می شود ولی خیلیهایش هدر دادن پول بیت المال

تو برایت مهمه که حتی نیمکت های پارک را جوری پیش بینی کنی نکند رو به خانه کسی اشراف داشته باشد که همسایه ای حقوق شهروندی اش  با طرح تو مورد تجاور قرار بگیرد

و حالا می بینی فقط و فقط برای با لا بردن امار کمی پرو‍ژه هر کسی قلم به دست می گیرد طرحی می دهد و طرحش بدون بررسی کارشناسی مورد اجرا می گیرد .

 اصول در کشورمان طراح و صاحب نظر و...از این طیف بسیار داریم  هست جایش  مرد عمل کمه یااینکه هیچکس سر جای خودش نیست

حرفه ما به قول خیلی ها اصلا انقدر استراتژیک نیست که حیات بشری را به خطر بندازه که کسی بخواهد سختی به خودش بده و برای کار کارشناسی ارزشی قائل بشه تو برو آن کارهای اساسی را ببین که با کارهای غیر کارشناسی چه پولهایی از کیسه بیت المال خرج می شه تا یک کسی تو کاری که تخصصش نیست کار یاد بگیره .

یک همکاری همیشه به خنده می گفت تو فلان پروژه انقدر خرج کرده اند و نابود شده تا اون یاد بگیره چی به درد کجا می خوره


ورزش با حجاب

نمی دانم مستند فوتبال با حجاب را در بی بی سی دیده اید یا نه

بارها و بارها آن زمان که تلویزیون ایران را تماشا می کردم وقتی برنامه اخبار به اصطلاح بانوان را پخش می کرد وقتی که به جای پخش بخشهایی از مسابقات از صفحات گرافیکی قرمز رنگ که با نوشته های اسم دو گروه رنگ و لعابی بهشان می داد با خودم کردم این زنها و دختران ورزشکار با چه امیدی ورزش می کنند در رده ملی وقتی ورزش ملی برای آنها نه شهرتی به همراه دارد و نه درآمدی نه حتی من که یک زن هموطنش هستم می شناسمش

وقتی ذهنم را خوب طبقه بندی می کنم و فکرهام را جمع و جور می کنم که چند تا ورزشکار زن نه به چهره لا اقل به نام میشناسم فقط چند تا اسم به یاد می آورم

اتوسا پورکاشیان ، سارا خوش جمال فکری ، پریدر و... 5 یا 6 نفر آن هم به اسم نه به چهره در حالی که من با این هم مشغله و  کار و گرفتاری اگه دو روغ نگویم می توانم نا 50یا شاید هم بیشتر ورزشکار مرد در رده های مختلف ورزشی در ایران و اروپا را به روی کاغذ بیاورم

من نمی گویم ایران زنان ما را بی حجاب مدنظرش در مسابقات شرکت دهد ولی می گویم چرا با همان لباس که مورد تایید شما هم هست مسابقات  برای ما هم در تلویزیون پخش می شد البته اگه مسابقه ای برگزار شود.

چرا که اگر دیدن زنان در حال ورزش و جنب و جوش برای مردان حرام است نمی دانم مگر در رقابتهای بین المللی مردی  برای تماشای مسابقات نمی رود چطور است که دیدن مسابقات برای آنها حلال است و برای خود ما حرام

و اگر دین ورزشکاران کشورهای دیگر بدون حجاب اشکال شرعی دارد پس چرا فیلم هایی که در آن زنان خارجی بی حجاب است نمایش داده می شوند .

حتی رقابت های تکواندو که راحت ترین ورزش از نظر نوع پوشش برای ورزشکاران ماست نیز پخش نمی شود .آخه که من واقعا مبهوت  این همه فداکاری و از خودگذشتگی زنان و دختران ورزشکار هستم

نمی دانم مسابقات زنان را در جایی غیر تلویزیون ایران دیده اید....